سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل

سلام

دوباره دست به قلم می برم تا برایت بنویسم و به بهانه ای با تو شروع به صحبت کنم حال که دارم برایت می نویسم نسیمی جان فضا می آید /بوی...

دلم را گم کرده ام.کجا؟ در کنار کانال پرورش ماهی در عمق خاک عراق.اینجا شرق بصره است و شلمچه عراق و من در پشت فنس های شلمچه ایران به تو نگاه می کنم هر چه نگاه می کنم کمتر می بینم.احساس می کنم چشم دلم کم سو شده نمی گویم مرا در آن دنیا شفاعت کن ولی می گویم دست را در این دنیا بگیر که سخت محتاجتم تا بتوانم راه شما را ادامه بدهم

شهادت هنر مردان خداست.کمکم کن تا مرد خدا شوم.

 


+ نوشته شـــده در دوشنبه 90/3/23ساعــت 8:59 عصر تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
پیروی از امام

حسین در پیروی از امام این جنگ را تحمیل استکباری می دانست و دفاع از این مرز و بوم و دین مقدس اسلام را حقی مسلم برای مردم ایران. لذا حضور در جبهه ها را واجب می دانست و به همین منظور بارها در این صحنه مقدس حاضر و بارها مجروح شد.


+ نوشته شـــده در سه شنبه 90/3/17ساعــت 2:2 صبح تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
در جبهه

اعزام حسین به جبهه ها همیشه به صورت بسیجی بود

او به طور ممتد سالها در جبهه ها حضور داشت که از شمارش خارج است.

حسین در اوایل جنگ بیشتر در جبهه های غرب(مریوان،سقز،بانه،دهلران و...)و در اواخر در جبهه های جنوب(همه جا) حضور داشت.


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 90/3/12ساعــت 5:7 عصر تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
مهارت

حسین در ورزش های کونگ فو و کشتی سا لها تمرین می کرد و تخصص ایشان در جبهه های جنگ واحد اطلاعات عملیات بوده است


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 90/3/12ساعــت 5:5 عصر تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
درد دل

سلام

 فردا روز مهمیه

 روز میلاد حضرت زهرا(س)،روز تولد امام(ره) و روز آزاد سازی خرمشهر. الان که از پای مستند تلویزیونی خرمشهر بلند می شدم حس غریبی داشتم. نمی دانم تو خرمشهر بودی یا نه؟؟؟

 نمی دونم... نمی دونم... نمی دونم... 

من هیچی ازت نمیدونم، یه کاری بکن. هر چی تو خاطراتت بیشتر می گردم بیشتر نمی شناسمت خیلی دلم برات تنگ شده از آخرین باری که تو خواب با لباس غواصی جلوی اون سنگر دیدمت خیلی می گذره با اون نگاه پرمعنات.

 کی میشه ببینممت. اروند اومدم ندیدمت، پاسگاه زید ندیدمت، طلائیه ندیدمت، اما شلمچه....از شلمچه چی بگم که دلم خونه و گلوم پر بغض.

 چرا خودتو به من نشون نمی دی چقدر نامه بنویسم و با سنگ پرتش کنم وسط اروند؟

 چرا؟ چرا؟

 آره تمام بدنم شیمیایی گناه و معصیته و شماها پاک. ولی امید به خوبی شما بستم .ای شهید شلمچه کمکم کن.قصدم احیای یاد شماها تو شهره این کمترین رو به

خادمی شهدا بپذیرید       


+ نوشته شـــده در دوشنبه 90/3/2ساعــت 8:25 عصر تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
شهید و انقلاب

فعالیت های حسین بیشتر برمی گردد به بعد و اوایل انقلاب(به علت کمی سن).

 از اوایل انقلاب در مراکز بسیج و سپاه فعالیت بسیاری انجام می داد. در پایگا های مقاومت و مساجد و هیئت ها حضور چشمگیری داشت. او در جریان منافقین در شهر فعالیت زیادی داشت. با شروع جنگ تحمیلی با توجه به سن کمی که داشت در جبهه ها حاضر شد و این حضور به صورت مداوم تا لحظه شهادت ادامه داشت.در ضمن حسین در انجمن اسلامی دبیرستان خود نیز فعالیت می کرد.


+ نوشته شـــده در شنبه 90/2/31ساعــت 11:38 صبح تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
مبارزه با گروهک ها

در مبارزه با گروهک ها حسین و بعضی دوستان او ضرب المثل مجالس بودند و در هر صحنه مبارزاتی حضور داشتند.

در اوایل انقلاب در درگیری با گروه های چپ و الحادی و بعدها در مبارزه با گروهک ملحد منافقین و ملی گرایان حضور چشمگیری داشته است.

در افشای گروهک حجتیه و مفاسد اقتصادی و فکری آنها فعال بود.


+ نوشته شـــده در شنبه 90/2/31ساعــت 11:34 صبح تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
شهادت

شهید حسین جلالی در 21 /10 /65 در شرق بصره جنب کانال ماهی در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید که در 30 دی به همراه دوتن از شهدای دیگر در شهر محمودآباد تشییع شد.


+ نوشته شـــده در شنبه 90/2/31ساعــت 11:31 صبح تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
شور و شجاعت

حسین در هنگام اعزام دارای روحیه ای بسیار عالی و شجاعانه بوده است.هیچ گاه و ر هیچ مرحله دلهره و بیم به خود راه نمی داد و همیشه انتظار عملیات را می کشید. او در مخالفت پدر نسبت به اعزامش (به علت حضور دو برادر دیگر در جبهه) گریه می کرد و بطور مخفیانه شهر را به سمت جبهه ها بصورت انفرادی ترک می کرد.


+ نوشته شـــده در شنبه 90/2/31ساعــت 11:20 صبح تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
آخرین پیام شهید

بنام خدا

خدایا تو خود می دانی که :

(( فقط طالب رضای تو می باشم و لاغیر))

قلم در آخرین ساعت حرکت روان می گردد و کلماتی چند می نگاردو پیامی دارد می خواهم بگویم اگر شهادت نصیبم شد و اگر جنازه ام بخانه برگشت این حقیر را از مسجد حرکت دهید و علتش این می باشد که جوانان حزب الله بدانید که ما ((فرزند قرآن و مسجد)) هستیم از آنجا بدنیا آمده و از آنجا برای یاری قرآن بپاخواستیم و می خواهم برای دفنم از آنجا حرکت کنم.جوانان حزب الله بدانند که سنگر اصلی ما مسجد است.

 ای جوانان حزب الله اگر اجازه دهید یک اجنبی داخل سنگر اول بشود حال می خواهد هر کسی در هر لباس و در هر مقامی باشد باعث نابودی ما می شود، سپس ای عزیزان هوشیار باشید تا ضربه ای از این جناح نخوریم.

وشما ای پدر،مادر،برادر،خواهر،عمو،دایی و... یک عکس از جنازه ام بر خانه خود بگذارید تا زمانی اگر خواستید راهی خلاف اسلام بروید،این عکس خون آلود من را ببینی تا بدانید که در آخرت یقه شما را می گیرم و باید جواب بدهید.

زمان عملیات:10/1365

والسلام  

    


+ نوشته شـــده در شنبه 90/2/31ساعــت 11:15 صبح تــوسط شهید حسین جلالی | نظر
<      1   2   3   4   5      >