سلام
دوباره دست به قلم می برم تا برایت بنویسم و به بهانه ای با تو شروع به صحبت کنم حال که دارم برایت می نویسم نسیمی جان فضا می آید /بوی...
دلم را گم کرده ام.کجا؟ در کنار کانال پرورش ماهی در عمق خاک عراق.اینجا شرق بصره است و شلمچه عراق و من در پشت فنس های شلمچه ایران به تو نگاه می کنم هر چه نگاه می کنم کمتر می بینم.احساس می کنم چشم دلم کم سو شده نمی گویم مرا در آن دنیا شفاعت کن ولی می گویم دست را در این دنیا بگیر که سخت محتاجتم تا بتوانم راه شما را ادامه بدهم
شهادت هنر مردان خداست.کمکم کن تا مرد خدا شوم.
حسین در پیروی از امام این جنگ را تحمیل استکباری می دانست و دفاع از این مرز و بوم و دین مقدس اسلام را حقی مسلم برای مردم ایران. لذا حضور در جبهه ها را واجب می دانست و به همین منظور بارها در این صحنه مقدس حاضر و بارها مجروح شد.
اعزام حسین به جبهه ها همیشه به صورت بسیجی بود
او به طور ممتد سالها در جبهه ها حضور داشت که از شمارش خارج است.
حسین در اوایل جنگ بیشتر در جبهه های غرب(مریوان،سقز،بانه،دهلران و...)و در اواخر در جبهه های جنوب(همه جا) حضور داشت.
حسین در ورزش های کونگ فو و کشتی سا لها تمرین می کرد و تخصص ایشان در جبهه های جنگ واحد اطلاعات عملیات بوده است
سلام
فردا روز مهمیه
روز میلاد حضرت زهرا(س)،روز تولد امام(ره) و روز آزاد سازی خرمشهر. الان که از پای مستند تلویزیونی خرمشهر بلند می شدم حس غریبی داشتم. نمی دانم تو خرمشهر بودی یا نه؟؟؟
نمی دونم... نمی دونم... نمی دونم...
من هیچی ازت نمیدونم، یه کاری بکن. هر چی تو خاطراتت بیشتر می گردم بیشتر نمی شناسمت خیلی دلم برات تنگ شده از آخرین باری که تو خواب با لباس غواصی جلوی اون سنگر دیدمت خیلی می گذره با اون نگاه پرمعنات.
کی میشه ببینممت. اروند اومدم ندیدمت، پاسگاه زید ندیدمت، طلائیه ندیدمت، اما شلمچه....از شلمچه چی بگم که دلم خونه و گلوم پر بغض.
چرا خودتو به من نشون نمی دی چقدر نامه بنویسم و با سنگ پرتش کنم وسط اروند؟
چرا؟ چرا؟
آره تمام بدنم شیمیایی گناه و معصیته و شماها پاک. ولی امید به خوبی شما بستم .ای شهید شلمچه کمکم کن.قصدم احیای یاد شماها تو شهره این کمترین رو به
خادمی شهدا بپذیرید